مثل سگ

دوسش دارم مثل سگ ،معنی این مثل سگ راخودم هم نمیدونم اما وقتی میخاستم بهش بگم خیلی دوستش دارم شدت علاقه ام را اینجور بیان میکردم

مثل سگ

دوسش دارم مثل سگ ،معنی این مثل سگ راخودم هم نمیدونم اما وقتی میخاستم بهش بگم خیلی دوستش دارم شدت علاقه ام را اینجور بیان میکردم

خوب امروز هم مثل همیشه ، تکراری و خسته کننده ، با یه مشت کارای عقب افتاده که حال و حوصله فکر کردن بهشون را هم ندارم، یکمی هم حالم گرفته ..
تا یادم نرفته بگم که پست قبلی کار من نبود و عشقم اونا فرستاده بود ، وقتی دیدمش خیلی جا خوردم و کیف کردم ، خلاصه اینکه از این به بعد من تنها نیستم و دو نفری مینویسیم البته اگه مردم بگذارن؛ یکمی دپرسم اخه قراره برای حدود ده روز بره مسافرت و من تنها میمونم ..
نمیدونم چرا هر وقت میخاد بره کیش اینقدر دلم میگیره و نگرانم ، هر دومون دلیلش را میدونیم ، نمیدونم شاید همه مردا اینجوری باشن اما من بعضی وقتا از این همه دوست و اشنایی که دور و برش هستن کلافه میشم و هر چی هم سعی میکنم با این حسم کنار بیام یا سرکوبش کنم نمیشه و چند روزی قاطی پاتی میکنم ولی اینبار بیشتر دلم از دوری میگیره...
اره
خلاصه حال و حوصله هیچی را ندارم خیلی دلم میخاد بخوابم و از طرفی این چند روزه خواب خوبی نرفتم مخصوصا تو سرویس که همیشه خوابم این چند وقته نمیتونم بخوابم ؛ دیگه درام قاط میزنم ، یعنی زدم ، دیگه واقعا خیلی داره بهم فشار میاد دلم یه سفر میخاد بدون نگرانی از این همه کار نا تمام و ترس از مردم و همه این بندهایی که دست وپامو بسته ، باید یه حالی به خودم بدم ، بعضی وقتا دلم میخاد بزنم به سیم اخر و یکمی بی خیال همه چی بشم .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد