مثل سگ

دوسش دارم مثل سگ ،معنی این مثل سگ راخودم هم نمیدونم اما وقتی میخاستم بهش بگم خیلی دوستش دارم شدت علاقه ام را اینجور بیان میکردم

مثل سگ

دوسش دارم مثل سگ ،معنی این مثل سگ راخودم هم نمیدونم اما وقتی میخاستم بهش بگم خیلی دوستش دارم شدت علاقه ام را اینجور بیان میکردم

میگه چرا به زمین و زمون لعنت میفرستی ، میگه به عشقم (خودش) لعنت بفرستم ، میگه ناخواسته وارد زندگیم شده ، میگه ارمشو ازم گرفته...
اینو بگم که چند روزیه عشق من مهمون که نه صاحب خونه اینجاست ، مثل قلبم ، اخرش طاقت نیاوردم و بهش گفتم که عقده هامو کجا خالی میکنم ، اخه من اصلا بلد نیستم بهش دروغ بگم تازه بلد باشم مگه میشه بهش دروغ بگم ، یه جوری بهش گره خوردم که اگه بهش دروغ بگم مثل اینه که به خودم دروغ بگم ....
بگذریم خانومی قدمت رو چشم ، قربون نظرت ولی میدونی که عمرا به تو لعنت نمی فرستم ، اصلا مگه میشه ؟؟؟!!!
این عشق ، عشقی بود که با اومدنش دلم گرم شد و بعد از هرگز دلم لرزید ، درسته که ما ناخواسته تو زندگی هم اینقدر خودمونی و عاشق شدیم ولی میدونی که هیچ وقت از داشتنت سیر نشدم ، بی انصافی نکن چون همیشه خدا را شکر کردم که تو دارم ، اره عزیزم دلای ما برای خودمون سنگیه، میدونم که درکم میکنی و میدونی که تو چه برزخی هستم اما به رسم درد دل به شرطی که تو هم مثل ابراهیم نگی "همیشه خدا دپرسی" میگم خرابم چه خرابی ....
دلم تنگه ، تو هزار توی زندگی یه جایی گیر کردم که هیچ طرفش برد نیست ، هر طرف برم باختم ، موندن با عشقی که بودن من باهاش چیزی جز دردسر نداشته با همه سختیاش چیزیه که خیلی دوسش دارم ، دلم میخاد تو این شرایطی که همه دارن از دور و برت دور میشن من کنارت بمونم تا حداقل به جریان عادی زندگی برگردی اما از طرفی یه سوال تو ذهن هر دو ما هست که "تا کی؟؟؟؟" تا کی میشه اینطوری برعکس جریان اب شنا کرد ؟؟؟؟؟ این وسط باز هر دو بازنده هستیم .
اون خر بازی بزرگ که خوب اسمی هم روش گذاشتیم انقدرسخت و دور از دسترسه که جفتمون میدونیم یه ارزوی محاله ، شایدم .... ولی تنها راهیه که من و تو را برای همیشه کنار هم میشونه البته اگر بقیه بزارن ، میدونم نه تو و نه من نمیتونیم نسبت به ادمای دور برمون بی تفاوت باشیم
دیشب به خودم میگفتم ازدواج کردن من اگر چه شاید یه عمر پشیمونی و تحمل یه زندگی مسخره را کنار ننگ بی معرفتی نسبت به تو و شاید دلخوریت ازمن را دنبال داشته باشه ولی شاید تنها راهی باشه که خواسته و ناخواسته دارم تو چاهش می افتم.
عزیز تر جونم دلم میخاد یادت بمونه که عشقت اگرچه انتظاری که ازش داشتی را براورده نکرد ، اگر چه چیزی نبود که باید باشه ، اگر یه روزی مجبور میشه تنهات بزاره ولی یه گوشه از قلبش همیشه جای تو و خاطراتته ، یه گوشه ای که زیاد بهش سر میزنه ، نمیدونم ولی این روزای سخت را یادت بمونه که وقتی بعدا به من فکر میکنی یا ازم یاد میکنی بدونی تو چه برزخی اسیر بودم ، اگر دلت خواست سرم داد بزن ، خواستی نفرینم کن ، یا اگه دلت بحالم سوخت بگو "مرتیکه ترسوی بی اراده و ...." هر قضاوتی که خواستی بکن فقط بدون تا امروزی که دارم اینا را مینویسم هیچ کس را اندازه تو دوست نداشتم .
میگن وقتی یه ادم داره غرق میشه عزیزترین موجودی که تو دنیا داره کسیه که میخاد نجاتش بده ، ولی انقدر دست پا میزنه که حتی ممکنه اون طرفه غرق کنه یا اگه نکنه کلی دست و پاش میخوره به اون بنده خدا ، میخام بگم که ادم بیشترین دردسر را برای کسی داره که بیشتر از همه دوستش داره و این قصه ماست که بیشترین ازاری که را تو زندگیت از سمت من دیدی ، بزار به حساب خریت و عشقی که براش حدی نمیشناسم.
دیگه نگو که تو برام دردسر داشتی ، نگو ارمش منو گرفتی ، خودت میدونی که تو کجای زندگی من هستی پس این تعارف را بزاریم کنار که کار عشق من و تو از این حرفا گذشته
رضا این اواخر روزای عمرش را تو سررسیدش تیک میزد ، شاید منو تو هم داریم عمر خوشبختی دو نفرمون را تو دفتر دلمون تیک میزنیم اما زندگی ادامه داره ، فقط امیدوارم که این روزا طولانی باشه ، خیلی از ارزوهای ما بی جواب مونده ، خدا کنه که عجل عشق من و تو فرصت بده هرچند که یه عمر هم برای من و تو کمه..

دوست دارم

نظرات 1 + ارسال نظر
یه عاشق شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:03 ب.ظ

من کوچیک توام جیگری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد